گاهی وقتا به یه چیزایی که آرزو شو داری میرسی...
تازه میفهمی
که چقدر آرزوش
از داشتنش قشنگتر بوده !!!
شده ام سنگ صبور روزگار..... دارد تمام غم های دیرینه اش را یک جا به خوردم می دهد...
عادت می کنم به داشتن چیزی و سپس نداشتنش،
به بودن کسی و سپس به نبودنش،
تنها عادت می کنم....
امـــا فراموش نه !
شبـهـا زیـر دوش آب سـرد
رهـا میکـنم بـغــض زخمـهـایـم را
در حالی که هـمــه میگـویـنـد:
خــوش به حـالــش ...
چه زود فـــرامــوش کـرد
شک کرده بـودم کسی بین ماست !
حالا: یقین دارم "مـــن" بین دو نفر ایستاده ام !
چقدر تفاوت وجود داشت ;
بین واقعیت و طرز فکر من!
شب هایم درد دارند.. وقتی ندانم.. چراغ اتاقت را چه کسی خاموش می کند!!!
کاش خودم را جایی جا بگذارم و برگردم ببینم که نیستم !
اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تورو پیدا کردم یاد اون روزایی افتادم که به ۱۰۰ تا بهتر از تو گفتم من بهـــتــرینو دارم . .
آدمهایی که به جای فریاد , سکوت می کنند , بالاخره روزی به جای صبر کردن , در را باز می کنند و می روند .
در زندگی برای هر آدمی از یک روز از یک جا از یک نفر به بعد ...دیگر هیچ چیز مثل قبل
نیست! نه روزها، نه رنگ ها، نه خیابانها همه چیز میشود: "دلتنگی!
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر، اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره هاست.»
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
پشت دریاها شهری ست
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساططیر می آید در باد
پشت دریا شهری ست
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت دریاها شهری ست!
قایقی باید ساخت .
سهراب سپهری